كلبـــــه تنهـــــــاے يـــــــــــآُس
خــــــــــــــــــــوش اومديد
صفحه اصــلی | عناوین مطالب | تماس بــا من | پروفایــل |
تنهایی را دوست دارم!
عادت کرده ام که تنها با خودم باشم،
دوستی میگفت: عیب تنهایی این است:
که عادت میکنی خودت تصمیمی بگیری،
تنها به خیابان میروی،
به تنهایی قدم میزنی.
پشت میز کافی شاپ تنهایی می نشینی
و آدمها را نگاه میکنی،
ولی من به خاطر همین حس دوستش دارم!
تنها که باشی نگاهت دقیق تر میشود و معنادار،
چیزهایی میبینی که دیگران نمیبینند،
در خیابان زودتر از همه میفهمی پاییز آمده
و ابرها آسمان را محکم در آغوش کشیده اند!
میتوانی بی توجه به اطراف،
ساعتها چشم به آسمان بدوزی
و تولد باران را نظاره گر باشی.
برای همین تنهایی را دوست دارم،
زیرا تنها حسی است که به من فرصت میدهد خودم باشم!
با خودم که تعارف ندارم،
سالهاست-به-تنهایی-عادت-کرده-ام...!
برچسبـهـ ـا :
گاهی وقتا دلم میخواد یکی از پشت دستاشو بذاره رو چشمام و بگه: اگه گفتی من کیم؟! منم دستاشو بگیرم و بگم: هر کی هستی بمون که خیلی تنهام...
برچسبـهـ ـا :
سکوت می کنم... نه این که دردی نباشد... گلویی نمانده برای فریادم. به یاد آرزو هایم سکوتی میکنم، بالاتر از فـــــــــــــــریاد.
برچسبـهـ ـا :
حرف بی ربطی است که مرد گریه نمیکند... گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مـــــــــرد باشی تا بتونی گریه کنی!
برچسبـهـ ـا :
شب که می رسد به خودم وعده می دهم که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت صبح که فرا می رسد نمی توانم بگویم! رسیدن شب را بهانه می کنم! و باز شب می رسد و صبحی دیگر... و من هیچ وقت نمی توانم حقیقت را بگویم. بگذار میان شب و روز باقی بماند که چقدر دوســــــــــــــتت دارمـــــــــــــــ
برچسبـهـ ـا :
در جلسه ی امتحان عشق من ماندم و یک برگه ی سفید! و یک دنیا حرف ناگفتنی... و یک بغل تنهایی و دلتنگی. درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود. در این سکوت بغض آلود قطره ی کوچکی هوس سرسره بازی میکند! و برگه ی سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش میکشد... عشق تو نوشتنی نیست بانو در برگه ام، کنار آن قطره یک قلب کوچک میکشم وقت تمام است! برگه ها بالا...
برچسبـهـ ـا :
ایـــــن روزهـــــا آنـــــقدر تـــــنها هـــــستم... کـــــه تـــــنهایـــــی، دلـــــواپسم شـــــده! لـــــبخند مـــــی زنـــــم تـــــا قـــــدری آرام گـــــِرد.... بـــــیچاره طـــــاقتش کــــم شــــده.
برچسبـهـ ـا :
به گورستان می روم تمام خاطراتم آن طرف تر خوابیده است... هر چه جلو تر می روم نفسم به شماره می افتد میرسم... میبینم که دیگر از او چیزی جز یک سنگ نوشته نمانده است و یک اسم... که دیگر با شنیدنش انبوهی از گذشته ها روی سرم آوار نمی شود تنها یک حس خالیست و تهی از بودن. در کنار سنگ مینشینم و زار میزنم برای تنهاییم...
برچسبـهـ ـا :
حواست هست خدا؟ صدای هق هق گریه هام... از گلویی میاد که تو گفتی از رگش به من نزدیک تری! حواست هست خدا؟ هر وقت صدای شکستن خودمو شنیدم... گفتم باشه، منم خدایی دارم. حواست هست خدا؟ از بچگی تا الان هر وقت زمین خوردم و به سختی پاشدم یه جمله شنیدم: غصه نخور، خدا بزرگه. حواست هست خدا؟ حواست هست هر روز باباهت درد و دل میکنم؟ حواست هست غصه هام داره سنگینی میکنه؟ حواست هست خیلی وقته چشام بارونیه؟حواست هست نفس کم آووردم؟ خدایا نفس میخوام... خوشی میخوام... زندگی میخوام... خدایا یه خنده از ته دل میخوام... خدایا خیالت راحت، بازم قلبم شکست.
برچسبـهـ ـا :
دلم برای باران تنگ شده است دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است دلم تنگ است برای پرسه زدن زیر باران... بارانی که به من آموخت رسم زندگی را... دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان برای ابر های سیاه سرگردان... در آن روز ها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم. مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری... این روز ها تنها یک قلب است پر از درد ... که نمیداند درد دلش را به چه کسی بگوید.
برچسبـهـ ـا :
Design: Bia2skin.ir |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد